محیامحیا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

محیا

محیا و امیر مهدی

دیشب خونه مامانیم مهمون اومده بود . یه نی نی خوشگل داشتن اسمش امیر مهدی بود . مامانم ازم خواسته بود که با نی نی مهلبون باشم و اسباب بازیامو بهش بدم منم گفتم باشه.           ...
9 دی 1391

وفتی مامان هنرمند می شود .

نمی دونم چی بگم . بالاخره این مامان خانمه ما این کلاه و شال گردنه منو بافت  تا تو این زمستونی سرمون بی کلاه نمونه . خدا رو شکر که به موقع تموم شد و به بهار و تابستون نکشید . یه چیزی بهتون میگم به کسی نگین ، گوشتو بیارین  ، ت ا حالا چیزی نبافته بود به خاطره همین خیلی ذوق می کنه که همه میگن خوشگل شده . شما هم یه کم الکی تعریف کنین تا خوشحال بشه تا بازم برام ببافه. یه بلوز داره برام می بافه ، کشته منو بس که میگه محیا بیا اندازتو بگیرم . من نمی دونم چرا هنوز همون جایه قبلی گیر کرده . تموم هم نمیشه . ازتون خواهش می کنم شما بهش یه چیزی بگین. اخه بلوز بافتنی که برایه بهار و تابستون که نیست . الان باید بپوشم که گرم بشم نه تابستون ...
9 دی 1391

یلدا

سلام . یلداتون مبارک وای که چقدر یلدارو دوست دارم . امسال هم خونه مامانی و بابایی بودیم و بعدش رفتیم خونه خاله جونم . به من که خیلی خیلی خوش گذشت . اخ اخ زمستون اومد . دوستایه خوبم مواظب باشین که سرما نخورین . مثله من هرروز دو تا لیموشیرین  نوش جان کنید تا خدانکرده یه وقت ملیض نشین . وقتی می خواین برف بازی کنین کلاه و شال گردن یادتون نره مثله من دستکش دستتون کنین تا دستاتون یخ نکنه . بعدش هرچقدر دلتون خواست برف بازی کنین   من که خیلی خیلی برف دوست دالم . به خاطره همین مامان و بابام منو بردن طالقان که من عاشگشم تا برف بازی کنم . فقط کافیه یه نفر بگه طالگون (( طالقان )) منم شروع به بازگویی  خ...
1 دی 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به محیا می باشد